زناشویی

آیا می‌توان با فردی که عواطف خود را پنهان می‌کند، ارتباط برقرار کرد؟




ارتباط با فردی که احساساتش را پنهان می‌کند

برقراری ارتباط با کسی که احساسات خود را پنهان می‌کند، می‌تواند چالش‌برانگیز باشد. به نظر می‌رسد یک دیوار نامرئی بین شما وجود دارد و نفوذ به آن سخت است. اما غیرممکن نیست. این افراد معمولاً دلایل خاصی برای پنهان کردن احساسات خود دارند، از جمله ترس از آسیب‌پذیری، تجربیات گذشته ناخوشایند یا حتی ویژگی‌های شخصیتی. درک این موضوع کلید اصلی برقراری ارتباط موثر است.

باید با صبر و حوصله و درک متقابل به این رابطه نزدیک شوید. اجتناب از قضاوت و تلاش برای ایجاد یک فضای امن و قابل اعتماد، می‌تواند به این فرد کمک کند تا کم‌کم لایه‌های محافظتی خود را کنار بگذارد و به شما اعتماد کند.

  • صبر و حوصله داشته باشید:

    عجله نکنید و به فرد زمان بدهید تا به شما اعتماد کند.
  • فضای امن ایجاد کنید:

    نشان دهید که قضاوت نخواهید کرد و پذیرای احساسات او هستید.
  • شنونده فعال باشید:

    به حرف‌های او با دقت گوش دهید و سعی کنید احساسات پنهان او را درک کنید.
  • سوالات باز بپرسید:

    سوالاتی بپرسید که نیاز به پاسخ‌های مفصل داشته باشند و او را تشویق به صحبت کنند.
  • ازدواج - رابطه زناشویی با همسر -شناخت مردان و زنان - عشق محبت، علاقه - روانشناسی مهارت های ارتباطی دختران و پسرانمهارت‌های رابطه زناشویی

    هدف نهایی، ایجاد یک ارتباط سالم و معنادار است که در آن هر دو طرف احساس امنیت، درک و احترام کنند. این هدف با صبر، تلاش و درک متقابل قابل دستیابی است.





    آیا می‌توان با فردی که عواطف خود را پنهان می‌کند، ارتباط برقرار کرد؟

    درک پنهان‌کاری عاطفی

    افرادی که عواطف خود را پنهان می‌کنند، اغلب این کار را به دلایل مختلفی انجام می‌دهند. ممکن است در گذشته آسیب دیده‌ باشند، از آسیب‌پذیر بودن می‌ترسند، یا صرفاً در خانواده‌ای بزرگ شده‌اند که ابراز احساسات در آن تشویق نمی‌شده است. درک این دلایل می‌تواند به شما در برقراری ارتباط با آنها کمک کند.

    شناخت این رفتار به عنوان یک مکانیسم دفاعی به جای یک نقص شخصیتی، گام مهمی در همدلی و ایجاد رابطه است. به جای قضاوت کردن، سعی کنید بفهمید چه چیزی باعث شده است که این فرد احساسات خود را پنهان کند.

    بهبود روابط زناشویی

نمایش بیشتر

‫6 دیدگاه ها

  1. چه جالب. چند وقت پیش با کسی آشنا شدم که اصلا احساساتش رو نشون نمیداد. اول حس میکردم از من خوشش نمیاد، اما بعد فهمیدم فقط ترس از صمیمیت داره. بحث رو با آرامش پیش بردم و بعد چند ماه کم کم باز شد.

    یاد گرفتم نباید فشار آورد. بعضیا فکر میکنن با مجبور کردن طرف به حرف زدن نتیجه میگیرن، ولی اینکار فقط دیوار بلندتری میسازه. بذار همه چی با زمان پیش بره.

    خیلیها وقتی میبینن طرف مقابلشون سرد شده، خودشون هم سرد میشن. این بزرگترین اشتباهه. باید ثابت باشی و نشون بدی که قرار نیست بخاطر این رفتار تو هم عوض بشی. ثبات داشتن کلید کاره.

    اشتباه دیگه اینه که فکر کنی مشکل از توئه. بعضی وقتا اون طرف واقعا بهت علاقه داره ولی نمیتونه نشون بده. نباید خودتو بزنی به نشنیدن و بیخیال بشی.

    یه چیز جالب که تو پست نگفته بود: گاهی اوقات آدما با کاراشون احساساتشون رو نشون میدن نه با حرفاشون. اگه دقت کنی میبینی چقدر سعی میکنه تو رو خوشحال کنه یا بهت اهمیت بده، حتی اگه مستقیما نگه دوستت دارم. این همون زبونه که باید یاد گرفت خوندنش.

  2. یکی دو سال پیش یه دوستی داشتم که خیلی سربه خودش بود. حرف می زد اما انگار همیشه یه چیزی پشت ذهنشه که نمی گه. با این که رابطه نزدیکی داشتیم اما حس می کردم یه دیوار شیشه ای بینمونه. یه روز تصمیم گرفتم فشار نیارم و فقط شنونده باشم. کم کم دیدم چطور با یه سوال ساده درباره یه خاطره قدیمی، شروع کرد به باز کردن لا به لای حرفاش.

    خیلی ها فکر می کنن باید سریع نتیجه گرفت، اما بعضی وقتا بهترین کار اینه که صبر کنی تا طرف خودش بخواد در رو باز کنه. مهم اینه که اون فضای امن رو بسازی بدون این که تلاش کنی مچ طرف رو بگیری یا مجبورش کنی حرف بزنه. گاهی هم لازمه بپذیری که بعضی ها همیشه یه حریم خصوصی دارن و قرار نیست همه چیز رو بیان کنن.

    چیزی که یاد گرفتم اینه: حتی اگه طرف مقابلت احساساتش رو کامل نشون نده، میشه با همین حد هم یه ارتباط عمیق ساخت. فقط کافیه به جای حرف زدن زیاد، گاهی سکوت رو انتخاب کنی… و گوش بده. واقعا. 🍃

    (راستی مطالبی که گذاشتی رو خوندم. چیزایی می گه که کمتر جایی دیدم. ادامه بده!)

  3. هستی کیهانی گفت:

    گاهی اوقات آدم فکر می کند اگر احساساتش را پنهان کند قوی تر به نظر می رسد. اما من یاد گرفتم که این کار فقط باعث سنگین تر شدن بار دل می شود. یک روزی بود که همه چیز را توی خودم ریخته بودم و فکر می کردم کسی متوجه نمی شود. تا اینکه یک دفعه از یک چیز کوچک ناراحت شدم و همه ناراحتی های قبلی یکجا بیرون زد.
    خیلی ها می گویند مرد که گریه نمی کند یا زن که نباید احساساتش را نشان دهد. این حرف ها فقط باعث می شود آدم ها از خودشان دور شوند. من قبلا باور داشتم اگر غم هایم را نشان ندهم یعنی آدم با شخصیتی هستم. اما حالا می دانم اشک ریختن هم بخشی از انسان بودن است.
    پنهان کردن احساسات مثل این است که یک گلدان شکسته را با رنگ بپوشانی. از بیرون سالم به نظر می رسد اما داخلش ترک های بزرگی دارد. من این اشتباه را کردم و سال ها با خشم و ناراحتی زندگی کردم. تا اینکه یک روز فهمیدم اگر احساساتم را بپذیرم راحت تر می توانم با آنها کنار بیایم.
    بعضی وقت ها آدم فکر می کند اگر احساساتش را بروز دهد دیگران ضعیفش می دانند. ولی برعکس، وقتی من شروع کردم به گفتن حرف هایم، دیدم مردم بیشتر به من احترام گذاشتند. آن موقع فهمیدم که راستگویی احساسی نه تنها آدم را ضعیف نمی کند، بلکه باعث می شود ارتباط ها واقعی تر شود.
    یادم می آید روزی بود که کلی استرس داشتم اما تظاهر می کردم همه چیز خوب است. بعد یک دوست قدیمی گفت “چهره ات این روزها خسته به نظر می رسد”. همان موقع فهمیدم که آدم ها بیشتر از آنچه فکر می کنی متوجه حالت درونی تو می شوند. از آن روز تصمیم گرفتم بیشتر خودم باشم.
    حرف نزدن درباره آنچه در دلت می گذرد شبیه این است که بخواهی یک کوه یخ را در اتاقی کوچک پنهان کنی. دیر یا زود آب می شود و همه جا را می گیرد. من این را زمانی فهمیدم که بعد از ماه ها سکوت، یک شب همه ناراحتی هایم مثل سیل بیرون ریخت. آن شب یاد گرفتم که بهتر است کم کم احساساتم را بیان کنم.
    هیچ کس نمی تواند همیشه قوی باشد و این اشکالی ندارد. من قبلا فکر می کردم اگر ناراحتی ام را نشان دهم دیگران فکر می کنند آدم ضعیفی هستم. اما حالا می دانم که شجاعت واقعی یعنی بتوانی بگویی “من هم گاهی اوقات آسیب پذیرم”. این تغییر نگاه زندگی ام را دگرگون کرد.

  4. پژمان طهماسبی گفت:

    خیلی جالب بود این مطلبی که نوشتید. من تا حالا به این شکل به موضوع پنهان کردن احساسات فکر نکرده بودم. همیشه فکر میکردم فقط بعضی آدم ها هستند که نمی خوان احساساتشون رو نشون بدن.
    یه بار تو کلاس ما معلم ازمون پرسید چه احساسی داریم و من با اینکه خیلی ناراحت بودم گفتم خوبم. بعد یکی از دوستام گفت تو چرا دروغ می گی. اون موقع فهمیدم چقدر راحت می تونیم احساساتمون رو پشت یه لبخند قایم کنیم.
    چرا آدم ها این کار رو می کنن؟ آیا ترس از قضاوت شدن هست یا چیز دیگه ای؟ من بعضی وقت ها می بینم دوستام وقتی ناراحت هستن می خندن تا کسی متوجه نشه. این خیلی عجیبه.
    فکر می کنم مدرسه یه جورایی بهمون یاد میده احساساتمون رو کنترل کنیم. مثلا وقتی معلم دعوامون می کنه نباید گریه کنیم. این طوری یاد می گیریم که غممون رو تو خودمون نگه داریم.
    من یه مدت فکر می کردم پنهان کردن احساسات یعنی آدم قوی تری هستی. ولی حالا می فهمم اینطوری فقط خودمون رو اذیت می کنیم. احساسات مثل یه بادکنکه اگه بخوایم زیاد تو خودمون نگهش داریم یهو می ترکه.
    آیا این پنهان کاری فقط برای احساسات بد هست یا برای احساسات خوب هم هست؟ من بعضی وقت ها خیلی خوشحالم ولی نمی خوام نشون بدم چون می ترسم بقیه فکر کنن دارم خودنمایی می کنم.
    کاش بیشتر درباره این موضوع بنویسید. من واقعا دوست دارم بدونم چطور می تونیم تعادل رو رعایت کنیم. نه اینکه همه احساساتمون رو به همه بگیم ولی نه اینکه کاملا قایمشون کنیم. این وسط یه راه میانه وجود داره که باید پیدا کنیم.

  5. انگار دقیقا توی ذهن من رو کردی با این مطلب. بعضی آدما واقعا قلعه‌های محکمی دور احساساتشون میکشن و نفوذ بهش کار راحتی نیست. من یه دوستی داشتم که هیچوقت حرفی از درونش نمیزد، همیشه صورتمو نگاه میکرد که ببینم واکنشم چیه بعد تصمیم میگرفت حرف بزنه یا نه.

    فکر کنم یه چیز مهم اینه که نباید بذاری طرف حس کنه زیر ذره‌بینه. یه جورایی باید بازی رو عوض کرد. مثلا گاهی خودت کم کم از ضعف‌هات بگی تا طرف بتونه اعتماد کنه. اینطوری فشار از روش برداشته میشه و شاید بتونه راحت‌تر حرف بزنه.

    یه مورد دیگه که دیدم جواب میده اینه که بهش نگیم “حس تو چیه؟” مستقیم. بهتره بگی “بعضی موقعا آدما تو این شرایط فلان حس رو دارن، تو چی؟” اینطوری طرف احساس خطر نمیکنه و ممکنه واکنش بهتری نشون بده.

    من یه مدت با پسری بودم که اصلا احساساتش رو پنهان میکرد. بعد فهمیدم پدرش همیشه بهش میگفته مرد گریه نمیکنه و این حرفا. فکر کنم بعضی آدما اصلا یاد نگرفتن چطور احساسشون رو بیان کنن، نه اینکه نخوان.

    یه ترفند کوچیکم اینه که گاهی سکوت رو حفظ کنی. بعضی وقتا سکوت بهتر از هر سوالی طرف رو وادار به حرف زدن میکنه. اینو موقعی فهمیدم که دیدم دوستم بعد یه سکوت طولانی خودش شروع کرد به تعریف کردن یه مشکل شخصی که هیچوقت دربارش حرف نزده بود.

  6. یکی از چالش هایی که در ارتباط با افرادی که احساسات خود را پنهان می کنند وجود دارد، این است که گاهی اصلا متوجه نمی شویم آنها چه احساسی دارند. من در زندگی ام با کسی ارتباط داشتم که همیشه لبخند می زد ولی درونش پر از غم بود. ماه ها طول کشید تا فهمیدم چرا همیشه از گفتن احساساتش فرار می کند.

    اگر می خواهید با چنین فردی ارتباط عمیق تری داشته باشید، باید نشان دهید که شنونده خوبی هستید بدون اینکه فشار بیاورید. من یاد گرفتم که گاهی سکوت و حضور بی قید و شرط موثرتر از هزاران سوال است. اجازه دهید خودشان در زمان مناسب احساساتشان را بیان کنند.

    بعضی افراد فقط نیاز دارند مطمئن شوند که پذیرفته می شوند. یک بار به جای پرسیدن مستقیم، از طریق فعالیت های مشترک فضایی ایجاد کردم که او راحت تر حرف بزند. گاهی نزدیک شدن غیرکلامی راه را برای بیان احساسات باز می کند. کلید اصلی صبر و احترام به زمان بندی طرف مقابل است.

پاسخ دادن به Arshid لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا